جدول جو
جدول جو

معنی تاوان داری - جستجوی لغت در جدول جو

تاوان داری
ضمانت، پذیرفتاری، ضمان، رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دالان داری
تصویر دالان داری
شغل و عمل دالان دار، کنایه از پولی که دالان دار از کسانی که کالایی در کاروان سرا خریداری کنند به رسم انعام می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ذَ)
تاوان دارنده، دارندۀ تاوان، کسی که جبران ضرر و خسارت را بعهده دارد، غرامت دار، ضامن، پذیرفتار، کفیل، رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَتْتُ)
دادن غرامت و جریمه. جبران ضرر:
یکی اسب پرمایه تاوان دهم
مبادا که بر وی سپاسی نهم.
فردوسی.
از آن من آسان است که برجای دارم و اگر ندارمی، تاوان توانمی داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 259).
جزع تو بغمزه برده جانها
لعل تو ببوسه داده تاوان.
خاقانی.
جان بلب آورده ام تا از لبم جانی دهی
جان ز من بربوده ای باشد که تاوانی دهی.
عطار.
نعمتی را کز پی مرضات حق دریافتی
حق تعالی از نعیم آخرت تاوان دهاد.
سعدی.
رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاوان دادن
تصویر تاوان دادن
جریمه دادن غرامت دادن، عوض دادن بدل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوان دادن
تصویر تاوان دادن
جریمه دادن، عوض دادن
فرهنگ فارسی معین
پولی که دالاندار به عنوان انعام از خریداران اجناس کاروانسرا می گرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاوان گیری
تصویر تاوان گیری
مصادره
فرهنگ واژه فارسی سره
ضامن، کفیل، متعهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جریمه دادن، جبران کردن، غرامت دادن، مابه ازا پس دادن، کفاره پس دادن
متضاد: تاوان گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد